تمام چیزی که می خواستم

گفت : اولیش خنده داره شاید ٬دوست داشتم قدش بلند باشه.

گفت : دوست داشتم رو پای خودش باشه. چی می گن به خودش متکی باشه .

گفت : دلم نمی خواد واسه اش تصمیم بگیرم . مجبور شم تو مسائل شخصیش نظر بدم

گفت : یه زمانی قیافشم خیلی مهم بود الان ولی اولویت اول ٬ دومم نیست.

گفت : می خواستم که ......

گفت : ببین اینا فقط حرفه .همه اش اینه که وقتی دیدمت دلم خواست دوستت داشته باشم .

 

نظرات 2 + ارسال نظر
دانیال چهارشنبه 28 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 13:42 http://www.bibazgasht.blogsky.com

بیچاره دیدن... خواستن... و دوست داشتن... که تهی از معنا... بازیچه دستها شده اند... کاش زندگی به راحتی همین گفتن ها بود... ای کاش...

[ بدون نام ] جمعه 30 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 23:18

بامزه اس اگه بدونین که من در مورد بچه ای که تو دل ام بود این فکرا رو داشتم. هنوزم دارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد