خانه عناوین مطالب تماس با من

گناهکاران

گناهکاران

پیوندها

  • زن روزهای ابری
  • باغ بی برگی
  • لانگ شات
  • محمدرضا زمانی
  • مطرود
  • جودی
  • نارنج
  • شب نویس
  • آلوچه خانوم و هم خونه اش
  • تب ۴۰ درجه
  • تیگلاط
  • بچه مخفی
  • لاله

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • به آفتاب
  • امروز
  • دلدادگی
  • غمانه
  • عاشقانه
  • مرا ببوس
  • عشق
  • کهولت
  • مزایای خواندن آرشیو
  • درج در تاریخ
  • بهارانه
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]

بایگانی

  • مهر 1389 1
  • بهمن 1388 1
  • مهر 1388 1
  • شهریور 1388 1
  • تیر 1388 1
  • خرداد 1388 1
  • اردیبهشت 1388 4
  • فروردین 1388 1
  • اسفند 1387 1
  • دی 1387 1
  • آبان 1387 1
  • شهریور 1387 1
  • خرداد 1387 1
  • فروردین 1387 1
  • اسفند 1386 1
  • بهمن 1386 1
  • دی 1386 1
  • آذر 1386 1
  • مهر 1386 2
  • شهریور 1386 2
  • مرداد 1386 2
  • تیر 1386 1
  • خرداد 1386 4
  • اردیبهشت 1386 1
  • فروردین 1386 1
  • بهمن 1385 2
  • دی 1385 2
  • آذر 1385 5
  • آبان 1385 5
  • مهر 1385 7
  • شهریور 1385 9
  • مرداد 1385 7
  • تیر 1385 12

آمار : 102424 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • به آفتاب یکشنبه 18 مهر‌ماه سال 1389 15:39
    ۸ماه فراموش کرده بودم اینجا نوشتن را بس که سرم گرم شده بود به تو. امروز آمدم که انگار دوباره تنها شدم از تو. پ.ن٬ دلم برایت تنگ شده دختر
  • امروز یکشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1388 12:14
    امروز نیستی٬ او.کی منم نیستم پس. اینجا نوشتم که پس فردا گله نکنی یه وقت. ولنتاینت به خیر
  • دلدادگی سه‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1388 21:23
    این وبلاگم رو خیلی دوست دارم مال اون زمانی بود که دوستت نداشتم و خیلی حال می داد. حیف عاشقم کردی.
  • غمانه جمعه 20 شهریور‌ماه سال 1388 12:31
    دیشب یک عالمه حرف داشتم که بنویسما ٬ توی تخت بودم همت نکردم پاشم بنویسم. الانم اصلا یادم نیست قضیه ٬فقط خیلی غصه دار بود و خیلی هم ناراحت بودم . اگر چه من یه بار تو دو صفحه آ-چهار عرایضم را خدمتتون عرض کرده بودم منتها شما دل که نداری هیچ سواد هم نداری لامصب.
  • عاشقانه چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1388 18:28
    این فاصله ها گاهی چه کوتاه می شود با تو
  • مرا ببوس شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1388 23:35
    پی یک قلب بزرگ مردانه ام . که غرق شوم در تپش تنهایش. می خواهم که مرا فرو غلتاند / خفه کند / و در هم ریزد. سر شارم کند پ.ن: من حسابی خالی شده ام.
  • عشق یکشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1388 23:28
    گاهی برای بودن کنار کسانی که دوستشان داری ٬قید مکان محدود کننده است.
  • کهولت پنج‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1388 23:19
    آدم گاهی وقت ها تو یه آن پیر می شه . با یک نگاه / یک کلمه /
  • مزایای خواندن آرشیو سه‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1388 23:51
    یک وبلاگ مشترکی داشتیم ( داریم ) . و جای دنج بسیار خلوتی بود . و نوشته هایش ٬ آه نوشته هایش ٬ ببین من این را باید حتمن بگویم به تو: به خاطر تمام حسی که شوق نوشته هایم بود . که واقعیت دخترانه ام بود . که سرشاری ناب زندگی ام بود متشکرم از تو . اگر همین الان تمام شوی حتی.
  • درج در تاریخ دوشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1388 14:38
    همین امروز من متوجه شده ام این برادری که دارم قادر است ۴ ساعت و نیم ک.ش.ت.ی ک. ج نگاه کند و خم به ابرو نیاورد لامصب...
  • بهارانه یکشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1388 12:56
    الان من حسابی از دست خودم عصبانی هستم. بس که جرات ندارم بیام اینجا آرزوهامو بنویسم با خیال راحت و هی فکر نکنم که چقدر این آرزوهای من چیپ هستند و اصلا با کلاسم و سطح سواد و تحصیلاتم هم خوانی ندارد. و بعد نه تنها نمی نویسمشون که از چیپ بودن خودم در حال حاضر شاکی هستم رکیک. ولی خدا این چیزی از مسوولیت تو کم نمی کنه .باید...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1387 20:18
    کم کم دارم تصمیم می گیرم بی سر و صدا چمدانم را بردارم و بروم... یک یادداشتی چیزی بنویسم برایت ٬ بگذارمش لای فیلم ها و کتاب ها و کاغذ های مشترکمان و بروم. یکی از همین روزها که باد می آید... گاهی باران می آید... آهسته آهسته می روم ابتدای خط بعدی ... چمدانم را باز می کنم و اگر چیز بدرد خوری پیدا کردم اول جمله را با عشق...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 29 دی‌ماه سال 1387 18:24
    به فرانسیس دی دات هارتفیلد عزیز یک چیزی می خواهم بگویم به تو. به کس دیگری هم نمی خواهم بگویم تا زمانی که خودشان متوجه نشده اند. به تو می گویم چون رسمش همین طور ست. منتها دلم می خواست خودت می فهمیدی از خستگی و خواب آلودگی و تهوع های گاه و بی گاهم . که نفهمیدی و البته نبودی اصلا ٬ گرچه بودی هم خیلی سرت شلوغ بود چون آدم...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1387 23:24
    گیرم دوباره گیر دادم و اشتباه رفته ام و تو هم که زیر بار نمی روی و صبر کردن خوب است و من پاناروئید حاد دارم و همکاری نمی کنم و تو خوبی و من کورم که نمی بینم و دختر بد ِ بی ادبِ بی تربیتی هستم . همه اش درست ولی این را هم زیر سیبیلی قبول کنم که یک دنیا ی خیلی بزرگ حال دلم خوب نیست.
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1387 22:35
    دلم می خواهد بگویم دوستت دارم کاش وقتش را داشتی .
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1387 14:56
    بانوی شرجی سال های بوشهر هم دیگر خاطرت نیست لابد اما هیجان زده هستم آن قدر که یادت بیاید حتما: 2 کیلو متر اول جاده کناره لابلای گون ها یک جایی بین سایه های تیز تیزشان می شد ببینی اش. تنهای تنهای تنها. یک جفت چشم سیاه . یک شلیته پر چین بلند انگار نیلی. یک چار قد اناری دور شبق مو های بافته اش و مهمتر یک کوله بار بزرگ......
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1387 10:11
    به فرانسیس دی دات هارتفیلد چه قدر عجیبیم ما زن ها. چه حساس و پوست کلفتیم.. یادم آمد روز رفتنت را بو برده بودم.رفتم آرایشگاه گلی جون و مو هایم را مرتب کردم. اگر درست خاطرم مانده باشد گل نرگس دوست داشتی ٬و خریدم . کشک و بادمجان با سبزی تازه؟ هم دلت را می برد و پختم. رژ صورتی به کلام تو دلبرانه هم زدم و نشستم زیر نور...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1386 23:24
    اگر کمی زیبا بودم شاید امروز بی هوا تصمیم می گرفتم بشوم ز یبای خفته . آرامِ آرام همان نزدیکی های خانه تان٬ چشم هایم را می بستم و به اشتیاق بوسه ای منتظر می ماندم. انتظارش تاهمیشه هم که طول می کشید٬ روزهای بی تو بودن فقط و فقط یک خواب بود. یک خواب بد.
  • [ بدون عنوان ] شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1386 21:16
    به فرانسیس دی . دات . هارتفیلد ؛ با احترام. به این نامه یک بسته پستی به ابعاد دقیقن 28 در 23.3 در 11.8 ضمیمه شده - بهتر بود البته نامه را ضمیمه می کردم به بسته- که شک دارم برسد به دستت چون آدرست را گم کردم. - این را برای دل خودم گفتم ها- چون اصولن نداشتم که گم کنم حالا. این بسته با گنجایش 7698.32 سانتی متر مکعب ، حاوی...
  • اولین بار سه‌شنبه 4 دی‌ماه سال 1386 20:39
    دست من اگر بود همان لابلای ماشین ها می ماندم. وسط هیاهوی لبهایت. برای ماندنم "همیشه " حتی قید محدودی ست.
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 12 آذر‌ماه سال 1386 23:30
    امروز انتظار: امروز چندشنبه ست. چند چندشنبه مانده ست تا تو؟ نذر می کنم که 7 و دلم تنگ می شود و یک دنیا دلواپسی با شکلات اضافه. پ.ن: تا ۷۷ هم صبر می کنم یا شاید ۷۷۷
  • [ بدون عنوان ] جمعه 27 مهر‌ماه سال 1386 22:49
    1. پنج شنبه های نیلی را دوست دارم تعدادشان زیاد نیست ولی به خاطر همین هاست که نارنجی هایش را زیر سیبیلی رد می کنم . 2. آقا اجازه! توی دستشان خرمالو که جا نمی شود ، با ترکه افاده اید به جانشان. پشت بند تاول هایش هی دل ما را دست دست می کنند. پ.ن.: دختر های بدجنس ، هر سه شان گفتند پرستو ،
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1386 21:50
    مهرانه چند وقت توی این خانه صدای مرد نیامده بود ؟ چقدر صدای مرد توی خانه خوب ست . حس امنیت می دهد به آدم . من دیشب حس امنیت کردم و خیلی مزه داد و تا خوابم ببرد هی نگاه کردم به لامپ خاموش آشپز خانه و هی دلم غنج رفت از این شجاعت زنانه ام که گم وگور شده بود مدت ها. چقدراین خانه های جدید خوب ست . این دیوارها و سقف های...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1386 18:06
    مامهر عزیز ممنون بابتش: دلگیر دلگیرم٬ ... از غصه می میرم٬... مرا مگذار و مگذر٬..* * http://mamehr.blogspot.com/
  • شماره 1000 ساله یکشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1386 21:48
    گوشی چند لحظه ... باید یاد داشت کنم. کشوی میز را کشیدم بیرون و محتوایش را خالی کردم روی تخت به امید چیزی که بنویسد. سه تا قاب خالی سی دی دو تا سالم و یکی شکسته، 12 تا سی دی پلان های رنگ نشده پروژه فرشاد، یک نوار چسب پهن کاغذی نوی نو ، یک شمع هفت رنگ یادگاری از دلربا ،جعبه آبرنگ وینزور ، سه تا اتود 3/. و 5/. و 7/....
  • دلتنگی سوال های تابستانی شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1386 14:39
    معصومه خوبم سلام. فکرشم نمی کردم شماره تماست که سال 83 با کلی شوق دادی دستم شروع یک رسالت پنهان باشد .امروز که تلفن زدم و یارو گفت هفته پیش از تهران رفتی و هیچ شماره و آدرسی ازت نداره مطمئن شدم خودشی . چرا تو این دنیا همه ش دیره؟ بعد از ظهر یک روز تابستان 4 سال بعد دختر ( وحشتناکی ) که لیلا برایم توصیف می کرد شد...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1386 22:52
    ببین بابایی بی معرفت من چه کسل باشم چه نه چه انرژی داشته باشم چه نه چه جیغ جیغ کنم چه نه چه ساعتم خراب شه .چه سی دی پلان ها باز نشه. چه هوا قمر در عقرب شه . چه از ونک تا اشرفی 200 تومن شه .چه نه. اون روز با همه روزای قبلش و بعدش مال خود خودته. روزت مبارک.
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 25 تیر‌ماه سال 1386 09:44
    پی کدام جزیره سرگردان یا جنگل متروک یا فتح کدام قله آرامشی آرزوی ملتهب سیالت را می نویسی آهسته . هنوز . همیشه .
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1386 15:11
    باید دل رو به دریا داد. من این وسط چه کار می کنم؟ تخته چوبی نیست ساحلی هم و یک دریای طوفانی.
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1386 21:15
    دنیا همان یک لحظه بود... من نفس نفس میزنم بس که تند راه آمده ام تو ایستاده ای و جای قدم های بعدی ام را می پایی بعد از ظهر که باشد بوی توت باران خورده هم مست می کند مثل لب هایی که می خواند: ... از دل من اما چه کسی یاد ترا خواهد شست.
  • 83
  • صفحه 1
  • 2
  • 3