مقابل چشمان خیسم دگمه های پیراهنش را بست . خیره شده بود به وان یکاد روی دیوار که تاب می خورد و رد نگاهش تا لمجنون روی آن کشیده می شد. پشت پنجره خانه مان نور و صدای کامیونی نزدیک شد که دیدم بلند است و شاید سبزه هم. که سایه اش دوید اول روی پیکر هیوا بعد مامان و بابا با چشم هایش که نگران بود و نگاه نکردم که نخواستم یا نشد. و سایه اسلحه اش را بلند کرد. بیصدا که انگار کسی خوابیده باشد رفت سمت در و مصمم که شاید چیزی را فراموش کرده باشد برگشت و به چشم هایم نگاه کرد ٬به بدن نیمه برهنه ام نگاه کرد٬ خندید. خندید به باکره ای که کشته بود و نفس می کشید و رفت ٬وان یکادی که یادگاری اش را نمی دانستم. شنیدم که دور شد. چشم هایم را بستم. یه نفس عمیق کشیدم. بلندفریاد زدم.وبلند فریاد زدم . ونطفه شکل گرفت.
salam dost aziz va Gol khobi wblaget ghashang bood va jaleb tonesty be man sar bezan va az barname haye yaho 7 final be khosos Boot DC Buzz Estefadeh kon va be dostanet moarefy kon montazeret hastam khosh hal shodam
behshad
bye
درد تجربۀ مرگ آورش را
هیچکس جز سکوت نشنید
بلور این غرور
شکستنی نیست....