سه شنبه عزیز

هیچ کدام از کارهایی را که لازم است ، که خوب است ، که باید نمی‌کنم؛

مثل تعویض پرده پشت در انباری،

مثل نوشیدن یک لیوان آب سرد بعد از بخور اسطوقدوس پیش از خواب،

مثل مرور فصل چهارم کتاب خاطرات مکتوب نخست وزیر تاجیکستان،

مثل خرید یک دست قاشق چایخوری ساخت کره،

مثل گریه.

 

 

 

 

فشم

کتیبه ٬ نوکیا ٬ پیمان کار ٬ سیاه بیشه ٬ توسل ٬کلاه قرمزی ٬ شوکت ٬ ماسوره ٬ بزمجه ٬ سینوحه ٬کلیمانجارو ٬ دادستان ٬ یونولیت ٬ بومادران ٬ بلا ٬ مانوس ٬ علی حاتمی ٬ ارومیه ٬ عصبانی و....................... یک روز محشر. پانتومیم بازیه جدیدیه که یاد گرفتم. 

 

 

 

 

 

حرف حساب

 

فرانکی :ببین خیلی دوست دارم.

با مشت کوبیدم توی دهنش

فرانکی : چرا؟

بی اعتنا شونه هامو انداختم بالا

راهشو کشید و رفت زیر لب چیزی گفت تو مایه های: فلان فلان شده.

من :منظورت این بود که من باید خیلی دوست داشتم؟! مرتیکه عوضی؟؟؟؟(تقریبا به طرز کر کننده ای فریاد زدم)

 

 

پ.ن.  اگه بهم بگن خفه شو کافیه. لازم نیست با کفش گلی و خیسشون رو خرخره ام وایسن.

 

نظرات 9 + ارسال نظر
هامون و مهدی سه‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 01:55 http://khaneie-ashena.persianblog.com

همیشه همینطور بوده......وشاید انجام تمام کارهائی که لازم نیست مثل گریه !!!!

سهیلا سه‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 14:55 http://poshtebamekahgeli.persianblog.com

شاید باید کارهایی رو که خیلی هم ساده هستند منظم و درست انجام بدیم اما گاهی چیزی مثل روزمرگی مانع میشه و اونوقته که آدم دلش میخواد منتظر یه سه شنبه دوست داشتنی باشه نه؟ ..
یا هر روز دیگه ای که فقط خودش میدونه چه رنگیه ..

فرانچسکو چهارشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 00:49

هنوز هم دارم به آن جمله خاطرات مکتوب نخست وزیر تاجیکستان فکر می کنم... که چگونه آمده است... شاید مهم نباشد اما این چند جمله اول در عین بی تفاوتی نهفته در آنها تاثیر آن جمله آخر را چند برابر کرده اند... سه شنبه های عزیزت همیشگی باشد

نگین چهارشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 22:14 http://giggle1973.blogfa.com

مثل پاشیدن دانه برای کبوتران روی بام .

مرغ زیرک پنج‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 04:08 http://baaghbaan.persianblog.com

نیازی به انجام این همه کار نمی بود
اگر فقط توان انجام یک کار را می داشتیم :

فراموش کردن.


[ اگر آن کس که می رفت
خاطره اش را با خود می برد

فرهاد سنگ نمی سفت
مجنون آشفته نمی خفت
حافظ شعر نمی گفت (قدسی قاضی نور) ]

دانیال پنج‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 19:00

گفته ها یکسان است
و آیینه ی شنیده های یکدیگر...
گویی این زندگی است
که دیگر رسانای خوبی نمی باشد...

شب نویس جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:33 http://shabnevis.com

یکی دو کار رو جا انداختی: ۱: قاشقای چایخوری رو فرو کنی تو چشمای فرانکی ۲ : جای گلیه کفش یارو رو هم ژاک کنی چون امروز جمعه ست و روز تمیز کاری ۳: دستمال کاغذی بخری برای گریه. میگن دستمال کاغذی آدمو گریه میندازه. مثل وقتی که شیر آبو باز میکنن تا بچه جیشش بیاد!!!!!

[ بدون نام ] جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 23:49 http://dark30t.blogsky.comm

سلام
ممنون از این که سرزدی
موبلگ زیبا و خوبی داری
در ضمن طاها اسم پسر هست

فرانچسکو یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 00:47

پانتومیم... همچون همین نوشته ها... که بی هیچ حاشیه و زائده ای به تصویری حقیقی رسیده اند...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد