فقط برادرم می فهمد چرا نمی خندم.
فقط برادرم می فهمد چرا نسیمی که می وزد مرا خوشحال نمی کند.
به خورشیدی که غروب می کند فقط برادرم می فهمد چرا نگاه نمی کنم.
چرا اشک می ریزم فقط برادرم می فهمد که انگشت پرتقالی اش را در چشمم فرو کرده است.
برو خدا رو شکر کن انگشتش اسیدی نبوده
برادر است و عذرش پذیرفته... اما همینکه بعضی چیزها را می فهمد خودش خیلی خوب است... از این برادرها کم پیدا می شود... و اگر پیدا شد غنیمت است...
انگشت پرتقالی!
خوبه هنوز هستن کسائی دور و برت که بفهمن.....
برو خدا رو شکر کن انگشتش اسیدی نبوده
برادر است و عذرش پذیرفته... اما همینکه بعضی چیزها را می فهمد خودش خیلی خوب است... از این برادرها کم پیدا می شود... و اگر پیدا شد غنیمت است...
انگشت پرتقالی!
خوبه هنوز هستن کسائی دور و برت که بفهمن.....