28شهریور 1385

خارجی . بعد از ظهر . خیابان ولیعصر.

 

گفت: داداشت هنوزم سیاهه ؟ یادته شکمشو ! چقدر بانمک بود! گفتی عمران میخونه نه؟ درسش باید تموم شده باشه ، سربازه الان آره؟

گفتم: نه دقیقا . هنوز کفنش خشک نشده.

نظرات 5 + ارسال نظر
برف سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 23:49 http://giggle1973.blogfa.com

تنها برادری که می فهمد؟

آرین دینازاد چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 00:17 http://1001rooz.persianblog.com

تنها کسی که خوب مرا درک می کند........... یک روز زاد گاه مرا درک می کند....

اوستا چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 09:42 http://oostart.blogfa.com/

زیبا بود مخصوصا خامه...

نادو چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:22 http://www.nadoo.persianblog.com

سلام و سپاس از لطف دیدارت.
نوشته ها آنقدر دلنشین بود که خوشحال می شم اجازه بدی لینکت به جمع دوستان اضافه بشه

لاله چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 16:12 http://laleh66.persianblog.com

هنوز یک ماهی نگذشته بود که دوستی زنگ زد و گفت؛ نامزد بازی خوش می گذره؟ شنیدم طرف خیلی باحاله؟ گفتم؛ خوش!‌ نه! هنوز کفنش خشک نشده. حالا اینجا، یاد این خاطره و هزار تا دیگه افتادم. دلم گرفته صحرا جون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد