به فرانسیس دی دات هارتفیلد
۲۰۰۷/۰۱/۰۲
مثل آن وقت هایی که بودی سرم شلوغ شده . صبح زود بیدار می شود و آخر شب عصبانی ام که کار هایم مانده . این روز ها جور تازه ای شده . کتاب می خوانم ، رمان ، اسمش یادم نیست ولی آخرش را حفظ می کنم خوب تمام می شود . منیر جون ته استکان قهوه ام مدام شکل کلید می بیند و همین طور که سیگارش را خاموش می کند رویش آب می ریزد ، می گوید خوب ست. مامان قربان صدقه شکل ماهم می رود و لپ های سرخم و ابرو هایم که ولگا جان هشتی اش کرده و خوب شده . مامان می گوید شام بمانم ولی نمی شود کار هایم زیاد ست می خواهم با دختر خاله ملوک پرده های خانه را عوض کنم قبلی ها خوب نبودند انگار . همه چیز های دیگر هم خوب است خوب که می گویم یعنی : راحت و کوچک و دم دستی .
تاریخ آخرین نامه ای که نوشته بودم مال سه ماه پیش ست . یادم رفته بودی . امشب چرا باز برایت نوشتم ؟ چرا یادم آمدی دوباره ؟ شاید تولدت باشد . شاید خوابت را دیده باشم دم صبح . نه همان تولدت باشد به گمانم. فقط هیچ وقت تولد های تو این همه سرد نمی شد خانه . دارد برف می آید ، دختر خاله ملوک می گوید . شاید فشار گاز افت کرده. برایت دنبال شمع می گردم ، توی آشپز خانه و پیدا نمی کنم . یادم می آید توی این خانه غریبم و چشم هایم خیس می شود .
سلام
وبلاگ کامپیوتر در نظر دارد به منظور بالا بردن آمار بازدید وبلاگتان از شما دوست عزیز در خواست کند که لینک این وبلاگ رو در لینکستان سایتتان با نام (راز ورمز کامپیوتر) قرار داده و به ما اطلاع دهید تا ما هم به این حرکت شما جواب قاطعانه که همان گذاشتن لینکتان در وبلاگی با آمار بازدید ۳۰۰تا ۴۰۰ بازدید کننده در روز است را می دهیم
با تشکر
مدیریت وبلاگ کامپیوتر
همه مان در این خانه های تنگ و تاریک و سرد غریبیم.
خوب یعنی بد نباشه! همین! هیچ مزیتی نسبت به هیچ مداره!