همه امروز یک بهانه بود

 

"آقای همسایه بالایی به مامان خندید"

 

همه این دروغ های بزرگ فقط یک بهانه ست که سرتو از توی روزنامه ات بکشی بیرون و بگی هووووووممممممم .فقط همین بی نیم نگاهی حتی یا گوشه چشمی.فقط یک هوم کوچولوی کوچولو.

 

به چشم هام نگاه هم که نمی کردی باید می فهیدی چرا

 

بابا ها این چیز ها می دونن

نظرات 3 + ارسال نظر
پرسه دوشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 20:43

می دونست... روزنامه ها همه چیز رو می نویسن... کوچک و بزرگش را... همه زندگی اش را... و می دونست که زندگی هرگز دروغ نمی نویسد...

لاله جمعه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 18:07 http://laleh66.persianblog.com/

هر روز فقط یک بهانه است، همانطور که خنده ی آقای همسایه فقط یک بهانه است. هوووووم.

محمد رضا زمانی پنج‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 15:12 http://kolbekharabe.persianblog.com

چه انتظاراتی داری. ما وسط حرفامون ویر گول می ذاریم و آخرش علایم نگارشی که آدم ها بفهمن. چشم ها که دیگه هیچی. تونستی این فریاد های عاشقانه ی آخری رو هم بخون. تا بعد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد