می خوای چه کنی؟! همین جوری روح من و تایپ کنی رو صفحه کلید؟! می خوای هر بار که میام برای خوندن، انگشتاتو فرو کنی تو چشام؟! چه جوریه این همه قرابت حال من و نوشته ی تو؟
در من هزار جزیره سرگردان دنبال صدفهای گم شده شان میگردند...دنبال ردپاهای انسانهای نخستین...آنان که تمام وجودشان در اشاره ها به ثبت میرسید...کاش این نوشتن و الفبا هرگز به وجود نمی آمد.....من هنوز با دود مسیج میدهم!!!نخستین هم نیستم..اتز دوران ماموتهای پشمالو که به جزیره های وحشی پاگذاشتند جا ماندهام......آهسته....هنوز...همیشه.
سلام اولا در راستای دشمنی سابق سعی دارم نقدی دور از انصاف به استحضار برسانم . ۱-نوشته های شما بسیار تلخ است منظورم تلخی کاملا آزاردهنده است از آن زهرهایی که هر کاری کنی باز ته گلو می مونه و می مونه. ۲- با این که شخصا اعتقادات عمیقی به فضاهای مینی مالیستی چه از نثر و نظم تا خط و نقطه دارم.اما گاهی وقتها احساس می کنم نویسنده یه چیزهایی را عمدا حذف کرده که مثلا تو ای خواننده ی مفلوک خوانش خویش کن. توی بعضی از کارهات متاسفانه بود که بود ۳- گاهی وقتها به همه چیز شک می کنم . قلم ات را پیدا نکرده ای هنوز؟ زبان خاص خودت را کی باز می کنی؟ ۴- با این که از بازی با کلمات که این روزها خیلی تو بورسه مخالفم و صحن علنی مجلس مردگان را زنده تر و پویاتر از این خودنمایی هایی این چنینی می دانم اما بحث فرم ریتم کاملا جداست.یعنی نه به شکل کاملا سمبلیسمی ( رمبو ی و بودلری) و نه کاملا شلی. روان بودن گاهی آدمو روانی می کنه. ۵. دارم کم کم می خونم حولم نکن بقیش باشه برا فردایی دیگر. سری به ما بزن چای داریم و کمی دشمنی دیرین
خیلی ......ارامبخش......هر چند تلخ گاهی و خنده دار .گاهی نالان ..پشت ابرهای گلایه
خوش باشی
با همه کوتاهیش یک دنیا حرف داشت ....
موفق باشی
می خوای چه کنی؟! همین جوری روح من و تایپ کنی رو صفحه کلید؟! می خوای هر بار که میام برای خوندن، انگشتاتو فرو کنی تو چشام؟! چه جوریه این همه قرابت حال من و نوشته ی تو؟
اینجا زنی در انتظار وحی شبانه است...
آهسته . هنوز . همیشه .
خب نوشتنم بد نیست. لا اقل گاه گداری
در من هزار جزیره سرگردان دنبال صدفهای گم شده شان میگردند...دنبال ردپاهای انسانهای نخستین...آنان که تمام وجودشان در اشاره ها به ثبت میرسید...کاش این نوشتن و الفبا هرگز به وجود نمی آمد.....من هنوز با دود مسیج میدهم!!!نخستین هم نیستم..اتز دوران ماموتهای پشمالو که به جزیره های وحشی پاگذاشتند جا ماندهام......آهسته....هنوز...همیشه.
سلام
اولا در راستای دشمنی سابق سعی دارم نقدی دور از انصاف به استحضار برسانم .
۱-نوشته های شما بسیار تلخ است منظورم تلخی کاملا آزاردهنده است از آن زهرهایی که هر کاری کنی باز ته گلو می مونه و می مونه.
۲- با این که شخصا اعتقادات عمیقی به فضاهای مینی مالیستی چه از نثر و نظم تا خط و نقطه دارم.اما گاهی وقتها احساس می کنم نویسنده یه چیزهایی را عمدا حذف کرده که مثلا تو ای خواننده ی مفلوک خوانش خویش کن. توی بعضی از کارهات متاسفانه بود که بود
۳- گاهی وقتها به همه چیز شک می کنم . قلم ات را پیدا نکرده ای هنوز؟ زبان خاص خودت را کی باز می کنی؟
۴- با این که از بازی با کلمات که این روزها خیلی تو بورسه مخالفم و صحن علنی مجلس مردگان را زنده تر و پویاتر از این
خودنمایی هایی این چنینی می دانم اما بحث فرم ریتم کاملا جداست.یعنی نه به شکل کاملا سمبلیسمی ( رمبو ی و بودلری) و نه کاملا شلی. روان بودن گاهی آدمو روانی می کنه.
۵. دارم کم کم می خونم حولم نکن بقیش باشه برا فردایی دیگر. سری به ما بزن چای داریم و کمی دشمنی دیرین
صحرای عزیز؛ لطفاً آدرس لینک منو بی زحمت اصلاح کن.
http://wildtulip.blogfa.com
و
http://laleh66.persianblog.ir
... تا باد چنین بادا