به تو که نبودی

 

 

زیر این چیز ها یی که از آسمان می ریزه راه میرم .  هوا سرد ه . هوا خیلی سرد ه .

من خیس هستم . گرسنه هستم . کم کم  خسته هم هستم . و ته گلویم حس دوباره ای گرفته .

من خانه نرفتم . مهمانی پری نرفتم . کتاب هم نرفتم بگیرم . شاید بروم یک جایی و داد بکشم . معلوم نیست .

من لج کرده ام . و خیلی هم منصفانه است . و تو هی خودت را به اون راه بزنی هم خوب نمی شم .

فقط اینکه هی مشت به در اتاقم نزن  . هی صدایم نکن . هی شام نمی خورم . این جوری خوب تر نمی شوم . چه جوری خوب تر شوم را هم بلد نیستم . هیس . من تازه خوابم گرفته.

 

پ.ن :. گیرم تو فقط دهنتو کج می کنی.

 

به فرانسیس دی دات هارتفیلد

۲۰۰۷/۰۱/۰۲

 

 

مثل آن وقت هایی که بودی سرم شلوغ شده . صبح زود بیدار می شود و آخر شب عصبانی ام که کار هایم مانده . این روز ها جور تازه ای شده . کتاب می خوانم ، رمان ، اسمش یادم نیست ولی آخرش را حفظ می کنم خوب تمام می شود . منیر جون ته استکان قهوه ام مدام شکل کلید می بیند و همین طور که سیگارش را خاموش می کند رویش آب می ریزد ، می گوید خوب ست. مامان قربان صدقه شکل ماهم می رود و لپ های سرخم و ابرو هایم که ولگا جان هشتی اش کرده و خوب شده . مامان می گوید شام بمانم ولی نمی شود کار هایم زیاد ست می خواهم با دختر خاله ملوک پرده های خانه را عوض کنم قبلی ها خوب نبودند انگار . همه چیز های دیگر هم خوب است خوب که می گویم یعنی : راحت و کوچک و دم دستی .

تاریخ آخرین نامه ای که نوشته بودم مال سه ماه پیش ست . یادم رفته بودی . امشب چرا باز برایت نوشتم ؟ چرا یادم آمدی دوباره ؟  شاید تولدت باشد . شاید خوابت را دیده باشم دم صبح . نه همان تولدت باشد به گمانم. فقط هیچ وقت تولد های تو این همه سرد نمی شد خانه . دارد برف می آید ، دختر خاله ملوک می گوید . شاید فشار گاز افت کرده. برایت دنبال شمع می گردم ، توی آشپز خانه و پیدا نمی کنم . یادم می آید توی این خانه غریبم و چشم هایم خیس می شود .