ما آدم های ناراحت کوچولو یک روزمان هم صرف این میشود که صبر کنیم دم دمای غروب یک نفر بیاید ، یک چیز هایی که دلمان هوس کرده روی صورتمان استفراغ کند ، و ما آخر شب برویم همان نزدیکی ها که زیاد هم دور نباشد با خیال راحت گورمان را گم کنیم. و خواب های خوب ببینیم .
این ابتدای حیرانی ست.