گوشی چند لحظه ... باید یاد داشت کنم.
کشوی میز را کشیدم بیرون و محتوایش را خالی کردم روی تخت به امید چیزی که بنویسد. سه تا قاب خالی سی دی دو تا سالم و یکی شکسته، 12 تا سی دی پلان های رنگ نشده پروژه فرشاد، یک نوار چسب پهن کاغذی نوی نو ، یک شمع هفت رنگ یادگاری از دلربا ،جعبه آبرنگ وینزور ، سه تا اتود 3/. و 5/. و 7/. میکرو ، 7/. را انتخاب کردم و همچنان ادامه می دهم ، قاب آبی گوشی همراهم ، چند تا دونه ام اند ام فکر کنم کپک زده .کتاب فروغ و دفتر نامه هایم .
بگو یادداشت می کنم
دفتر را تند تند ورق میزنم جای خالی پیدا کنم برای نوشتم ، اواسط دفترم هی می خواهد که باز شود و نمی گذارم آنجا شعر می نوشتم می دانم جای خالی ندارد. تقلایش امان نمی دهد و تسلیم می شوم : قطعه کاغذی ست که نوشته بود و داده بود که بماند دستم : هدیه ای 1000 ساله برای تو .