به فرانسیس دی دات هارتفیلد عزیز 

 

یک چیزی می خواهم بگویم به تو. به کس دیگری هم نمی خواهم بگویم تا زمانی که خودشان متوجه نشده اند. به تو می گویم چون رسمش همین طور ست. 

منتها دلم می خواست خودت می فهمیدی از خستگی و خواب آلودگی و تهوع های گاه و بی گاهم . که نفهمیدی و البته نبودی اصلا ٬ گرچه بودی هم خیلی سرت شلوغ بود چون آدم مهمی بودی که باید مشکلات مهم آدم ها را حل کنی و اهل مطالعه و روشنفکر هم بودی و من گاهی خیلی بهت افتخار می کردم انگار. 

حالا اینها را می گویم بابت اینکه از همین الان برنامه ریزی کنی و یک روز با هم برویم خیابان بهار یکسری خرت و پرت فکر می کنم پسرانه بگیریم. پسرانه اش را خودم حدس زدم بس که از همان روز اول لگد می زد و نمی ساخت. دکترش آخرین بار گفت طبیعی ست و باید خوشحال باشم که بچه سالمی دارم . این آخرین بار که می گویم حدود سه - چهار سال پیش است و من هنوز خوشحالم که بچه سالمی دارم . که لگد می زند که نمی سازد.  

 

 

پ.ن: گیرم مثل پدرش.   

نظرات 3 + ارسال نظر
lovemask.ir یکشنبه 29 دی‌ماه سال 1387 ساعت 18:38 http://www.lovemask.ir

سلام
وب خوبی داری. اگه دوست داری با ما تبادل لینک کنی بعد از قرار دادن لینک ما نام وبت و آدرس وبت رو برامون بفرست تا لینکت کنیم.
نام وب : سایت دانلود رایگان
آدرس: www.lovemask.ir
ارسال لینک فقط از این آدرس :
http://www.lovemask.ir/2009/01/19/link-exchange
با تشکر از شما

دانیال دوشنبه 30 دی‌ماه سال 1387 ساعت 20:06

گویی آنگونه که می نماید نشد... اما می دانست و نگفتن دلیل ندانستن نبود... مهم نیست که در انها چه می شود... تنها درک لحظه های واقعی با تمام احساسهای واقعی اش اهمیت دارد... لحظه هایی که احساس همچون کودکی در آنها متولد می شود و همیشه نیازمند درک و دانستن و توجه است...

مهرنوش چهارشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:03

والا من شنیده بودم دوران حاملگی فیل ۲۰ ماهه ایول صحرا جان رو دست فیل زدیا!
باباش نیومد من پایه بهار رفتن هستما(ماچ گنده برای تو و پسرت)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد