به فرانسیس دی دات هارتفیلد

چه قدر عجیبیم ما زن ها. چه حساس و پوست کلفتیم..

یادم آمد روز رفتنت را بو برده بودم.رفتم آرایشگاه گلی جون و مو هایم را مرتب کردم. اگر درست خاطرم مانده باشد گل نرگس دوست داشتی ٬و خریدم . کشک و بادمجان با سبزی تازه؟ هم دلت را می برد و پختم. رژ صورتی به کلام تو دلبرانه هم زدم و نشستم زیر نور آباژور هدیه مادرت در سالگرد ازدواجمان. منتظر . می دانستم نا مردی اگر بیایی.. نا زنم اگر فکر کنم که می آیی... با این حال آماده آماده ٬ منتظر منتظر بودم که بیایی .. که رو سفیدم کردی و نیامدی ...

 

 

پ.ن: قبول دارم که خیلی نوشته خوشگلی  از آب در نیامد ... قبول کن خاطره خوشایندی نبود برای لحظه لحظه به خاطر سپردن و نوشتن... ببخش