دست من اگر بود همان لابلای ماشین ها می ماندم. وسط هیاهوی لبهایت.
برای ماندنم "همیشه " حتی قید محدودی ست.
اول...! خسته شدم هی اومدم اینجا تعریفت و کردم!
برای جاودانگی یک لحظه ٬ اندیشه همیشگی زندگی کافیست... زندگی را لجظه های جاودانه ٬ همیشگی می سازند...
اولین بار گاهی آخرین بار است.
درود و غم مبادِ خاصِ ایام نثارتانای دوستجان از نگاهِ بی امان واژه سوخت و به راه بازگرداند مرا!به خاکِ دل نمیرسم، چو کیمیای خاک، آه!
مهربانم درودبا حضورت سرشارم کن از حسِ خوابِ نسیمبه روز و تازه ام، از نوعی دگر... به راهی دگر
زین پس "کیمیای خاک"شهرام یک هویتِ درصحنه است و بس
مرسی برای تبریک تولد...هیاهوی لب؟؟؟ باید چیز خیلی جالبی باشه!
عجب بابا... انقدر درس نخون! آپ کن وبلاگ و ...
اول...! خسته شدم هی اومدم اینجا تعریفت و کردم!
برای جاودانگی یک لحظه ٬ اندیشه همیشگی زندگی کافیست... زندگی را لجظه های جاودانه ٬ همیشگی می سازند...
اولین بار گاهی آخرین بار است.
درود و غم مبادِ خاصِ ایام نثارتان
ای دوست
جان از نگاهِ بی امان واژه سوخت و به راه بازگرداند مرا!
به خاکِ دل نمیرسم، چو کیمیای خاک، آه!
مهربانم درود
با حضورت سرشارم کن از حسِ خوابِ نسیم
به روز و تازه ام، از نوعی دگر... به راهی دگر
زین پس "کیمیای خاک"
شهرام یک هویتِ درصحنه است و بس
مرسی برای تبریک تولد...هیاهوی لب؟؟؟ باید چیز خیلی جالبی باشه!
عجب بابا... انقدر درس نخون! آپ کن وبلاگ و ...