بهارانه

الان من حسابی از دست خودم عصبانی هستم. بس که جرات ندارم بیام اینجا آرزوهامو بنویسم با خیال راحت و هی فکر نکنم که چقدر این آرزوهای من چیپ هستند و اصلا با کلاسم و سطح سواد و تحصیلاتم هم خوانی ندارد. و بعد نه تنها نمی نویسمشون که از چیپ بودن خودم در حال حاضر شاکی هستم رکیک.  

 

ولی خدا این چیزی از مسوولیت تو کم نمی کنه .باید امسال منو به تمام آرزوهای سطح پائین نانوشته ام برسانی . باور کن این دد لاین دیگه تمدید نمی شه و بعدش من بیچاره می شما.

کم کم دارم تصمیم می گیرم بی سر و صدا چمدانم را بردارم و بروم... 

یک یادداشتی چیزی بنویسم برایت ٬ بگذارمش لای فیلم ها و کتاب ها و کاغذ های مشترکمان و بروم. 

یکی از همین روزها که باد می آید... گاهی باران می آید... آهسته آهسته می روم ابتدای خط بعدی ... چمدانم را باز می کنم و اگر چیز بدرد خوری پیدا کردم اول جمله را با عشق شروع می کنم دوباره اگر نه ... که .. هیچ. 

تو ولی یادت بماند این رسمش نبود با منی که از شکاف پنجره آمده بودم ٬آرام... آرام... 

 

 

 

پ.ن:ناخدای عزیز امشب را یادم نمی رود بس که شب خوبی نبود و بهتر می دانی. اگر نمی نوشتم گریه امانم نمی داد و نمی شد . گفته بودی که نگویم . نگفتم ولی نوشتم. گیرم پرت.

به فرانسیس دی دات هارتفیلد عزیز 

 

یک چیزی می خواهم بگویم به تو. به کس دیگری هم نمی خواهم بگویم تا زمانی که خودشان متوجه نشده اند. به تو می گویم چون رسمش همین طور ست. 

منتها دلم می خواست خودت می فهمیدی از خستگی و خواب آلودگی و تهوع های گاه و بی گاهم . که نفهمیدی و البته نبودی اصلا ٬ گرچه بودی هم خیلی سرت شلوغ بود چون آدم مهمی بودی که باید مشکلات مهم آدم ها را حل کنی و اهل مطالعه و روشنفکر هم بودی و من گاهی خیلی بهت افتخار می کردم انگار. 

حالا اینها را می گویم بابت اینکه از همین الان برنامه ریزی کنی و یک روز با هم برویم خیابان بهار یکسری خرت و پرت فکر می کنم پسرانه بگیریم. پسرانه اش را خودم حدس زدم بس که از همان روز اول لگد می زد و نمی ساخت. دکترش آخرین بار گفت طبیعی ست و باید خوشحال باشم که بچه سالمی دارم . این آخرین بار که می گویم حدود سه - چهار سال پیش است و من هنوز خوشحالم که بچه سالمی دارم . که لگد می زند که نمی سازد.  

 

 

پ.ن: گیرم مثل پدرش.   

گیرم دوباره گیر دادم و  اشتباه رفته ام و تو هم که زیر بار نمی روی و صبر کردن خوب است و من پاناروئید حاد دارم و همکاری نمی کنم و تو خوبی و من کورم که نمی بینم و دختر بد ِ بی ادبِ بی تربیتی هستم . همه اش درست ولی این را هم زیر سیبیلی قبول کنم که یک دنیا ی خیلی بزرگ حال دلم خوب نیست.

دلم می خواهد بگویم دوستت دارم

کاش وقتش را داشتی .

بانوی شرجی

 

سال های بوشهر هم  دیگر خاطرت نیست لابد

اما هیجان زده هستم آن قدر که یادت بیاید حتما:

2 کیلو متر اول جاده کناره لابلای گون ها یک جایی بین سایه های تیز تیزشان

می شد ببینی اش. تنهای تنهای تنها.

یک جفت چشم سیاه  .

یک شلیته پر چین بلند انگار نیلی.

یک چار قد اناری دور شبق مو های بافته اش

و مهمتر یک کوله بار بزرگ... خیلی بزرگ... خیلی...

کجا می رفت آن موقع صبح؟

چرا بر می گشت دوباره گرگ و میش غروب؟  

 

پ.ن: می شناسمش. گیرم کوله بارم سنگین تر....

به فرانسیس دی دات هارتفیلد

چه قدر عجیبیم ما زن ها. چه حساس و پوست کلفتیم..

یادم آمد روز رفتنت را بو برده بودم.رفتم آرایشگاه گلی جون و مو هایم را مرتب کردم. اگر درست خاطرم مانده باشد گل نرگس دوست داشتی ٬و خریدم . کشک و بادمجان با سبزی تازه؟ هم دلت را می برد و پختم. رژ صورتی به کلام تو دلبرانه هم زدم و نشستم زیر نور آباژور هدیه مادرت در سالگرد ازدواجمان. منتظر . می دانستم نا مردی اگر بیایی.. نا زنم اگر فکر کنم که می آیی... با این حال آماده آماده ٬ منتظر منتظر بودم که بیایی .. که رو سفیدم کردی و نیامدی ...

 

 

پ.ن: قبول دارم که خیلی نوشته خوشگلی  از آب در نیامد ... قبول کن خاطره خوشایندی نبود برای لحظه لحظه به خاطر سپردن و نوشتن... ببخش

اگر کمی زیبا بودم شاید امروز بی هوا تصمیم می گرفتم بشوم ز یبای خفته. آرامِ آرام همان نزدیکی های خانه تان٬  چشم هایم را می بستم و به اشتیاق بوسه ای منتظر می ماندم.

انتظارش تاهمیشه هم که طول می کشید٬ روزهای بی تو بودن فقط و فقط یک خواب بود. یک خواب بد.   

به فرانسیس دی . دات . هارتفیلد ؛ با احترام.

 

 

 

 

به این نامه یک بسته پستی به ابعاد دقیقن 28 در 23.3 در 11.8 ضمیمه شده - بهتر بود البته نامه را ضمیمه می کردم به بسته-  که شک دارم برسد به دستت چون آدرست را گم کردم. - این را برای دل خودم گفتم ها- چون اصولن نداشتم که گم کنم حالا.  این بسته با گنجایش 7698.32 سانتی متر مکعب ، حاوی 7 قبض آب، 7 دوره قبض گاز، 6 دوره قبض تلفن ثابت (خط خودم) ، 6 دوره قبض خط تلفن تو ، 7 دوره برق، 6 دوره خط مبایل من است. گیرم کمی جعبه را بزرگ گرفتم باشم -به کجای اداره پست بر می خورد؟ گیرم هیچ کدام پرداخت هم نشده باشند، گیرم این حرف من خنده دار هم باشد وقتی فقط دو دوره حق پرداخت نکردن داشته باشم و بعدش همه چیز اتوماتیک از سیستم حذف شود. یک جوری باید بهت می گفتم از همان موقع که رفته ای همه چیز تعطیل شده. منم تعطیل شدم. کرکره ها رو کشیدم آقا روشنه؟ لطفن هی دور و بر خیالم پرسه نزنید دیگر . من چراغ ها را هم خاموش کردم. و الان هم دارد از بوی شلغم ته گرفته خوشم می آید – آخرین بار که خریدی یا خریدم یا اصلن نخریدیم هیچ وقت هم یادم نیست حتی-

 

پ.ن: گیرم تو دهنت را حتی کج نمی کنی. گیرم من کله کرده ام امشب. بگذار به پای سرشت خرداد ماهی ام.

اولین بار

دست من اگر بود همان لابلای ماشین ها می ماندم. وسط هیاهوی لبهایت.

برای ماندنم "همیشه " حتی قید محدودی ست.